نقشههای قدیمی را که نگاه میکنیم، میبینیم بازارها دور تا دور حرم مطهر را در چنبره خودشان گرفتهاند. بازارها رگهای پرپیچوخمی بودهاند که بافت شهر را به جغرافیای قدسی حرم مطهر پیوند میدادهاند. از بازار زنجیر در بالا خیابان که شروع کنیم، اگر در جهت عقربههای ساعت بگردیم، بعدش بازار ساعت بوده و بازار سنگتراشها و بازار حضرتی، تا به پایینخیابان برسیم، به محدوده کوچه سیاوون و بازار عباسقلیخان و دور بخوریم و به تیمچه حکاکها برگردیم و بازار سرشور و بازار وزیرنظام در بالاخیابان.
شاید فکر کنیم ساختوسازهای بیضابطه در درازای این قرن اخیر، آن سازوکارهای تاریخی را در پیرامون حرم مطهر از کارکرد انداختهاند، اما اگر دقیق بشویم میبینیم هنوز هم همان پیوند تاریخی بین شهر، بین جغرافیای افسارگسیخته شهر و ساحت قدسی حرم مطهر برقرار است. باز هم این بازار است که حلقه واسط شهر و بارگاه منور حضرت رضا (ع) است.
اگر هتلهای بلندبالای بیقواره را در پیرامون این دایره قدسی در نظر نگیریم، آنچه بر گرداگرد حرم مطهر باقی میماند، انبوه فروشگاههای ریز و درشتی است که حالا بعد عمری، دیگر جزئی از این بافت بههمپیوسته شدهاند. مغازههای روشن پرزرقوبرق اطراف حرم، با فروشندههایی که توی پیادهرو میایستند و فارسی و عربی، کلمات را بلغور میکنند، جزئی از خاطره جمعی ما از حرم مطهر است.
شاید مشهدیها، از لباسفروشیهای اطراف حرم مطهر، کمتر لباسی بخرند، اما کدام زائر است که یک بار با دیدن آن همه تنوع رنگ و اندازه و قیمت، هوس نکرده باشد برای ریز و درشت خانواده و فامیل، دامنی، یا پیراهنی سوغاتی ببرد. شاید من و شما، کمتر هوس کنیم در آفتابهای داغ تابستان مشهد، یک لیوان یخدربهشت بخریم و با نیهای کلفت پلاستیکی، مخلوط یخ و شربت آن را هورت بکشیم، اما کدام زائری است که تشنه و گرمازده، هوس نکرده باشد لیوانی از این خنکای خوشرنگ، دست فرزندش داده باشد؟
من و شمای مشهدی حالا دیگر کمتر دلمان میخواهد از آن بامیههای درشت هوسانگیز بخریم و همانطور که در شلوغی پیادهروهای اطراف حرم قدم میزنیم، به آن خوراکی اشتهابرانگیز هم گازی بزنیم، اما کدام کودکی است که یک بار چادر مادرش یا دست پدرش را نکشیده باشد و به آن بامیههای عربی اشاره نکرده باشد؟
بازارها، ولو در قامت تکتک فروشگاههای خوشرنگولعاب، هنوز هم گرم و جاندار، بر گرداگرد حرم مطهر حلقه زدهاند. این فضای پرهیاهوی مادی، انگار آدمها را آماده میکند تا قدم به آرامش قدسی صحن و رواقها بگذارند. بازارها که نباشند و آن تکثر پرآبورنگ شلوغ که نباشد، انگار اسلیمیهای آبی و ترنجهای فیروزهای آنقدرها به چشم نمیآیند. بازارها نماد پیوند ذاتی ماده است با معنا. بازارها را مهربانتر ببینیم.